وبلاگ به اقتضاء هویت اش طالب مطالبی خاص و در خور با ذات و ماهیت تعریف شده اش است. مثلا اگر شما وبلاگی ادبی داشته باشید که در آن شعرها، دل نوشته ها و … را می گذارید بدترین کار آن است که در آن تحلیلی سیاسی – اگرچه بهترین تحلیل – را بازنشر دهید و یا بنویسید و بر همین اساس هم هست وبلاگی سیاسی. یعنی ماهیت وبلاگ اقتضاء میکند که نوع خاصی از نوشته ها در آن حضور داشته باشند.با حفظ این مقدمه باید بگویم که یکی از بحران های این وبلاگ همین چندگانه سوز بودن آن – خصوصا در دوران پساپلاسی – بوده است. یعنی نوسینده به تناسب حال و روز خود در آن مطلب می گذاشته است و وبلاگ از خط مشی واحدی پیروی نمیکرده است و دقیقا به همین دلیل در بسیاری از مواقع از نوشتن پشیمان شده و عطای آن را به لقایش بخشیدهام.با توجه به مقدمه بالا باید بگویم، وقتی این یادداشت سجاد صفارهرندی را میخواندم نمی دانستم که دیر یا زود نوبت من هم میرسد که اینچنین یادداشتی در اینجا بنویسم و اعلام کنم که از این به بعد در وبلاگی جدید با همراهی دوستانی خوب خواهم نوشت. اما این انتقال صرفا یک جابجایی در صفحه مجازی – که غالباً منجر به تعطیلی وبلاگ پیشین می شود – نیست بلکه تعیین تکلیفی هم با همین صفحه قدیمی است به این معنا که از این پس یخاطرات ، تجربیات، شخصی نویسی ها و یادداشتهایی از این دست را در اینجا منتشر خواهم کرد و مباحثی که کمی رنگ و بوی اندیشه و تامل خواهد داشت را در وبلاگ گروهی طلوع.با این تقسیم موضوع امیدوارم هم میل به نوشتنام بیشر شود و هم نظم آن. چون بنا بر قرار گذاشته شده با دوستان قرار است که هر چهارشنبه مطلبی در وبلاگ طلوع بنویسم و در اینجا هم به این مناسبت که تکلیف اش معلوم شده و دیگر عذاب وجدان بی هویت بودن برایش ندارم إن شاء الله سریعتر و بیشتر به روز خواهد شد.
|
بدون دیدگاه